۱۳۹۵ آذر ۸, دوشنبه

خدای حفره‌ها





ویکی پدیا: عبارت خدای حفره‌ها دلالت به این ایده دارد که خدا برای پر کردن خلأ علمی بشر ساخته شده‌است. واژه خدای حفره‌ها نخستین بار در قرن نوزدهم میلادی، توسط مبلغی مسیحی بنام هنری درومند در مجموعه سخنرانی‌هایش (که بصورت کتابی به نام ظهور انسان منتشر گردید) بکار گرفته شد. در قرن بیستم دیتریش بونهوفر، نوشت: «چه اشتباه آشکاری است که خدا را به عنوان سرپوشی برای دانش ناتمام خود بکار گیریم. در واقع اگر مرزهای دانش بیشتر و بیشتر گسترش یابند (و این اتفاق محکوم به وقوع است)، به طور همزمان خدا به عقب رانده می‌شود و بدین دلیل خدا همواره در حال عقب نشینی خواهد بود. ما باید خدا را در آن چه می‌دانیم بیابیم نه در آن چه نمی‌دانیم.» امروزه این واژه در برهانی به همین نام بکار رفته‌است که مقصود از آن تبیین نادرستی براهین اثبات خداست؛ زیرا این براهین را شکلی خاص از مغالطه توسل به جهل می‌داند. این استدلال، براهین اثبات وجود خدا را مشابه استدلال زیر می‌داند:


الف- شکافی در درک برخی جهات (محمولات، یا وجود) جهان طبیعی وجود دارد.
ب-بنابر این چنین دلیلی باید ماوراء طبیعی باشد.

به صورت دیگر، می‌توان چنین تقریرهایی از برهان ارائه داد:

    وجود خدا قابل اثبات است، اگر و تنها اگر خلقت گرایی موضعی صادق در شناخت جهان باشد.
    خلقت گرایی موضعی صادق در شناخت جهان نیست.

نتیجه: وجود خدا قابل اثبات نیست.


نقد و بررسی

 
1. به نظر می رسد که فرم به اصطلاح استنتاجی این برهان نما، فرمی نامعقول باشد، و مشخص نیست که نتیجۀ این فرم به اصطلاح استنتاجی، چگونه از مقدمات پیشین به دست آمده است. به خصوص از تبیین اوّل، که شکاف در درک برخی جهات جهان طبیعت را به دلیلی ماوراء الطبیعی پیوند می زند.
   امّا تبیین دوم نیز باطل است، زیرا خلقت گرایی، در برابر باور به فرگشت و تکامل انواع مطرح می شود، حال چه کسی گفته است که فقط در صورتی که فرگشت رخ ندهد، وجود خدا اثبات می شود؟ باور به فرگشت هیچ ناسازگاری با وجود خدا ندارد، و این را در بحث فرگشت توضیح می دهیم(هر چند این مسئله آنقدر روشن است، که به نظر می رسد که بیخدایان باید توضیح بدهند که فرگشت چه ناسازگاری با وجود خدا دارد). ولی به طور اساسی، ما نیاز نداریم که ثابت کنیم در جهان «خلقتی» رخ داده است، تا ثابت کنیم که خدا وجود دارد، بلکه بنا بر برهان صدیقین، به صرف وجود واقعیت، خدا نیز اثبات می شود.

2.اشتباه بزرگی که ماديها بخصوص «مارکسیستها»، مرتکب شده اند این است که آنها تصور می کنند متافیزیسینها (عقیده مندان به جهان ماوراي طبیعت) اصولاً علل مادي را منکرند و یا هر چیز را که علل طبیعی آن بر آنها مخفی باشد، معلول علل غیر مادي می دانند، لذا با پیشرفت علوم طبیعی و کشف رازهاي عالم ماده، عقیده آنها نسبت به مبدأ، دچار تزلزل خواهد شد. ولی آنهایی که با عقاید و افکار فلاسفۀ الهی سر و کار دارند بر این تصور باطل لبخند می زنند، زیرا وجود علل مادي نه تنها مورد انکار خداپرستان جهان نیست، بلکه شالوده و اساس عقاید آنها را تشکیل میدهد، زیرا همانطور که دیدیم آنها به وسیله همین نظم مخصوص و روابط موجود در میان علل مادي، و قوانین ثابتی که در میان آنها حکمفرماست، وجود آفریدگار جهان را اثبات می کنند. و علیرغم خیالات و تبلیغات سوء، ماديها هر چه علوم طبیعی ترقی کند و دقایق عالم ماده یکی پس از دیگري کشف شود، استحکام این بناي روحانی بیشتر می گردد و هر روز صفوف تازه اي بر صفوف خداپرستان جهان افزوده می شود، و عقیده به عالم ماوراي طبیعت مورد استقبال بیشتري از طرف دانشمندان و علماي طبیعی قرار می گیرد! این آقایان گمان می کنند با این تهمتها می توانند بر شکست واقعی خود سرپوش نهند، و با اینگونه صحنه سازيها، خداپرستی را از علوم جدا کرده و نقطه مقابل آن جلوه دهند و جوانان ساده لوح را به سوي خود بکشانند. هر وقت هم می بینند کار دارد به رسوایی می کشد کارهاي ابلهانه یک مشت روحانی نمایان خرافی و پیروان دروغی مسیح را عنوان کرده و جنایات و رفتار جاهلانه و غیر خدا پسندانه اي که آنها در قرون وسطی مرتکب شدند از قبیل تشکیل «محکمه تفتیش عقاید » و مبارزه با هرگونه ترقی علمی، به رخ ما می کشند، غافل از اینکه کارهاي این جمعیّت خرافی را به حساب مذهب و خداگذاردن به همان اندازه غلط است که کسی بخواهد انکار علل مادي را وسیله اثبات پروردگار جهان قرار دهد! همانطور که سابقاً عرض کردم با کشف اسرار عالم ماده به آسانی می توانیم دلایل توحید را از هر گوشه و کنار جمع آوري کنیم ولی چیزي را که لازم به تذکر می دانم این است که به فرض اینکه ما بتوانیم با زحمت زیاد بعضی از این موارد را به تصادف نسبت دهیم ولی با ضمیمه کردن موارد مختلف به یکدیگر جاي هیچگونه احتمال تصادف و اتفاق باقی نمی ماند، با جرأت می توان گفت مسأله وجود عالم ماوراي ماده به اندازه اي روشن می شود که با محسوسات برابري خواهد کرد. این مطلب را با یک فرمول ریاضی غیر قابل انکار می توان مدلل ساخت.(آیت الله مکارم شیرازی، فیلسوف نماها، ص109-108)

3. این دیدگاه مصداق مغالطۀ پهلوان پنبه است. اینکه به جای بررسی ادلۀ طرف مقابل برای ادعایش، نظر او را به یک دیدگاه فاقد دلیل و صرفا روان شناختی فرو بکاهیم، نادرست است.


4. از سوی دیگر این دیدگاه، مغالطۀ وجه و کنه است. اینکه در ظاهر انسان خود را عالم خیلی امور نمی داند و حتی موهومات و خرافات خود را نیز مستند به خدا می داند و بعد از علم به اسباب واقعی اش، آنرا از خداوند دور می کند، بدان معنا نیست که واقعیت خداوند نیز همین جنبه روانی است و واقعیت ندارد. برای بررسی صحت و سقم ادعای دینداران و خداباوران باید ادله آنها را دید نه ظاهر امر و جنبه روانی آنرا.

5. همچنین مغالطۀ تعمیم ناروا در ورای این ادعاست. اینکه برخی انسانها و در برخی زمانها، تنها به اندازه ای خدا را قبول دارند که جهل داشته باشند و هرچه به علمشان اضافه شود از ایمانشان کاسته می شود، نادرست است.


6. بحث خدای حفره ها، بزرگترین دروغ تاریخ است. چون وجود خداوند همیشه در طول تاریخ بر اساس دلایل عقلی معتبر اثبات شده است، و نه بر اساس نبودنِ توضیحی مناسب برای برخی مسائل. دلایلی که برای خدا اقامه می شوند، ربطی به پر کردن حفره ها ندارند، بلکه براهین کاملا فلسفی هستند که از بررسی هستی جهان به وجود این حقیقت پی می برند که باید خدایی باشد. خدا تنها توضیح است، راه دیگری برای توجیه عالم نیست. پس اعتقاد به خدا، به این دلیل نیست که ما نمی توانیم برخی مسائل را توضیح دهیم، بلکه به این خاطر است که اگر خدا را نپذیریم، این مسائل قابل توضیح نیستند.

 

۱۳۹۵ آبان ۱۱, سه‌شنبه

برهان نمای اختفای الهی یا ناباوری





  ویکی‌پدیا: برهان اختفای الهی که به نام برهان ناباوری نیز خوانده شده است؛ یکی از مجموعه براهین شهودی اثبات عدم وجود خداست. ج. ال. شلنبرگ و فردریک نیچه از دیگر مدافعان برهان بوده‌اند. تقریرهایی از این برهان اقامه شده‌اند که سعی دارند نشان دهند پنهان بودن خدا با نیک بودن، علیم بودن و قدیر بودن خدا در تناقض است. در حقیقت برهان را به یک مسئله اخلاقی تبدیل می‌کنند. در این حالت به برهان پنهانی الهی برهان ناباوری می‌گویند.تقریر قیاسی برهان ناباوری به این شرح است:اگر خدا خیر محض باشد، وقتی که می‌داند طالبان صادق او برای یافتن وی و درک حضور او به چه رنج جانکاهی گرفتارند، خویشتن را به نحو بدون ابهامی آشکار می‌کند، خصوصاً وقتی که می‌داند این اختفا زیانهای جبران ناپذیری برای آن طالبان به بار می‌آورد. (توجه داشته باشید که در اینجا چون خدا عالم مطلق است از این وضعیت آگاه است، و چون قادر مطلق است، می‌تواند خویشتن را بدون هیچ ابهامی آشکار کند) خداوند بر طالبان صادق خود به نحو بدون ابهامی آشکار نیست. (پدیده اختفای الهی) بنابراین، خداوند خیر محض نیست.بنابراین، خدا وجود ندارد.


نقد و بررسی

  اشتباه اصلی این برهان نما، در جایی است که مدعی می شود: «خداوند بر طالبان صادق خود به نحو بدون ابهامی آشکار نیست»:


1. خدا خود را به صورت آشکار به همه نشان داده است، فقط چشم واقعبين مي خواهد که ببيند و کافر نشود. پی بردن به وجود خدا حتی محتاج برهان نیست، بلکه امری بدیهی است. به همين خاطر خدا در قرآن براي اثبات اصل وجود خودش دليلی عقلی نمی آورد. برای اثبات صفات خدا البته دلیل اقامه می کند، ولي براي اصل وجود خدا دليلی نمی آورد، زیرا واضحترين وجود، وجود خدا است و اتفاقاً ديگر موجودات برای شناخته شدنشان، نياز به شناخت خدا دارند؛ زیرا خدا اصل واقعيت است، بنابراين هر امری که واقعیت دارد، در حقيقت به خاطر نسبتی است که با خدا دارد. بداهت آشکار و بديهی ترين بديهيات، خدا است و اين در کتب فلسفی و عرفانی، با دلیل و برهان ذکر شده است. به زبان خیلی ساده: خدا وجود حقیقی است، آیا کسی می تواند بگوید: «وجود نیست» یا «وجود، وجود ندارد»؟ آیا انکار وجود، انکار بدیهیات نیست؟ اما آیا ممکن است از هفت ميليارد انسان، يک ميليارد نفرشان بديهی ترين بديهيات را انکار کنند؟ آن کسانی که انکار می کنند، خدا را چيزی می دانند و تصور می کنند مانند ديگر موجودات و در سطح آنها، به همين خاطر، وقتی چنين چيزی را نمي بینند، مي گویند: «پس خدا نيست» ولی اگر بفهمند که خدا اصل واقعيت و هستی است و اگر ما هستی داريم از آنجائي که مال خود ما نيست، از اصل واقعيت گرفته ايم و اصل واقعيت و هستی را نمی شود انکار کرد، زیرا انکارش به قبولش می انجامد، نمي توانند خدا را انکار کنند، يعني اصلا قابل انکار نيست. اگر کسي واقعيت را انکار کند چه می گوید؟ می گوید واقعيت نيست، همين که می گوید نيست، يعنی چيزی به نام هستي و بودن را قبول کرده است و می گويد اصل واقعيت، اين هستي را ندارد؛ يعنی وقتی می گويد اصل واقعيت واقعيت ندارد، اين يعنی قبول واقعيت؛ يعنی وقتی می گوید خدا نيست ابتدا وجودش رو قبول کرده است، و بعد گفته نيست، ولي با بيانی که عرض شد. گذشته از بدیهی بودن خدا، عقل انسان برای پی بردن به وجود خدا دلایل بسیار آشکاری را می یابد، که از طریق این براهین نیز، می تواند بدون هیچ ابهامی به وجود خدا پی ببرد.



2. منظور طرفداران این برهان نما، از آشکار شدن بدون ابهام چیست؟

  اگر منظورشان این است که خدا را با چشمشان ببینند و تجربه ای مادی از او داشته باشند، این امر ممکن نیست، زیرا خدا قابل ديده شدن با چشم سر نیست و انسان قادر به ديدن خدا نمی باشد، زیرا خدا غیرمادی و مجرد است، و موجود مجرد قابل تجربه شدن از طریق حواس مادی نیست؛ لازم به ذکر است که قدرت خدا بر امور ممکن تعلق می گیرد، و لذا از آنجا که دیدن خدا با چشم سر و حس کردن او با حواس مادی محال است، قادر بودن خدا باعث نمی شود که بتواند خودش را به چشمها و حواس مادی ما نشان بدهد. ظهور حسی برای خداوند بی معنا و غیر ممکن است. ولی به جنبه های دیگر، ظهور دارد: «عقلی»، «شهودی» و «حسی به وسیلۀ آیات و نشانه هایش»، ولی مشکل در مخاطب است که نمی خواهد ببیند، یا شرایط دیدن و ادراک را فراهم نکرده است. کسی که چشمانش را بسته است، نمی تواند ایراد به گل بگیرد که چرا برای من ظاهر نمی شوی، باید به خودش ایراد بگیرد که چرا چشمانت را بسته ای. ولی برای کسی که این مشکل را ندارد و مقدمات ادراک را فراهم و موانع را از بین برده است، ظهور در اوج خودش قرار دارد.

   اما اگر منظورشان این است که انسان در وجود داشتن خدا، دچار هیچ شک و شبهه ای نشود و یکسره به وجود خدا پی ببرد، اولاً در آن صورت ایمان داشتن انسان، ارزش چندانی ندارد، ایمان زمانی ارزشمند است که با تلاش و تأمل و دقت و بررسی حاصل شود. ثانیاً ظاهر شدن، اگر حتی به صورت حسی هم باشد، به کسی که نخواهد درک کند، و با شک و شبهه و وسواس فکری و شکاکیت برخورد می کند، هیچ کمکی نمی تواند بکند.

  البته این ادعا نیز که «طالبان صادق او برای یافتن وی و درک حضور او به چه رنج جانکاهی گرفتارند» نیز ادعایی بی اساس است، زیرا اکثر انسانها آنقدر وجود خدا را بدیهی می یابند که در آن کوچکترین شکی نمی کنند و افراد اهل تحقیق نیز، از تلاش برای یافتن و درک حضور خدا، لذت می برند، و اینطور نیست که دچار رنج جانکاه شوند.



3. اینجا این سؤال پیش می آید که آیا آشکار نشدن خدا به صورت حسی که با چشم دیده بشود یا عقل نتواند در وجودش هیچ شک و شبهه ای کند، باعث جهنمی شدن برخی افراد نمی شود؟ پاسخ این است: خیر، تنها کسانی به جهنم خواهند رفت که از روی علم و آگاهی و عناد و لجاجت خدا را انکار کنند و یا کسانی که در شناختن خدا تنبلی کرده باشند و اینکه به خدا نرسیده اند تقصیر خودشان باشد، و گرنه کسانی که واقعاً به خاطر عدم دسترسی، و نه دشمنی و لجاجت، خدا را باور نداشته باشند مشمول عفو الهی خواهند شد. پس اساساً این گزاره که این اختفای مورد ادعای بیخدایان که البته ادعایی باطل نیز هست، زیانهای جبران ناپذیری برای آن طالبان به بار می‌آورد، خلاف واقع است.

مطلب مرتبط: خداسنج یوگاد