ویکی پدیا: عبارت خدای حفرهها دلالت به این ایده دارد که خدا برای
پر کردن خلأ علمی بشر ساخته شدهاست. واژه خدای حفرهها نخستین بار در قرن نوزدهم میلادی، توسط
مبلغی مسیحی بنام هنری درومند در مجموعه سخنرانیهایش (که بصورت کتابی به نام ظهور
انسان منتشر گردید) بکار گرفته شد. در قرن بیستم دیتریش بونهوفر، نوشت: «چه اشتباه آشکاری است که خدا را به عنوان سرپوشی برای
دانش ناتمام خود بکار گیریم. در واقع اگر مرزهای دانش بیشتر و بیشتر گسترش یابند (و
این اتفاق محکوم به وقوع است)، به طور همزمان خدا به عقب رانده میشود و بدین دلیل
خدا همواره در حال عقب نشینی خواهد بود. ما باید خدا را در آن چه میدانیم بیابیم نه
در آن چه نمیدانیم.» امروزه این واژه در برهانی به همین نام بکار رفتهاست که مقصود
از آن تبیین نادرستی براهین اثبات خداست؛ زیرا این براهین را شکلی خاص از مغالطه توسل
به جهل میداند. این استدلال، براهین اثبات وجود خدا را مشابه استدلال زیر میداند:
الف- شکافی در درک برخی جهات (محمولات، یا وجود) جهان طبیعی وجود دارد.
ب-بنابر این چنین دلیلی باید ماوراء طبیعی باشد.
به صورت دیگر، میتوان چنین تقریرهایی از برهان ارائه داد:
وجود خدا قابل اثبات است، اگر و تنها اگر خلقت
گرایی موضعی صادق در شناخت جهان باشد.
خلقت گرایی موضعی صادق در شناخت جهان نیست.
نقد و بررسی
1. به نظر می رسد که فرم به اصطلاح استنتاجی این برهان نما، فرمی نامعقول باشد، و مشخص نیست که نتیجۀ این فرم به اصطلاح استنتاجی، چگونه از مقدمات پیشین به دست آمده است. به خصوص از تبیین اوّل، که شکاف در درک برخی جهات جهان طبیعت را به دلیلی ماوراء الطبیعی پیوند می زند.
امّا تبیین دوم نیز باطل است، زیرا خلقت گرایی، در برابر باور به فرگشت و تکامل انواع مطرح می شود، حال چه کسی گفته است که فقط در صورتی که فرگشت رخ ندهد، وجود خدا اثبات می شود؟ باور به فرگشت هیچ ناسازگاری با وجود خدا ندارد، و این را در بحث فرگشت توضیح می دهیم(هر چند این مسئله آنقدر روشن است، که به نظر می رسد که بیخدایان باید توضیح بدهند که فرگشت چه ناسازگاری با وجود خدا دارد). ولی به طور اساسی، ما نیاز نداریم که ثابت کنیم در جهان «خلقتی» رخ داده است، تا ثابت کنیم که خدا وجود دارد، بلکه بنا بر برهان صدیقین، به صرف وجود واقعیت، خدا نیز اثبات می شود.
2.اشتباه بزرگی که ماديها بخصوص «مارکسیستها»، مرتکب شده
اند این است که آنها تصور می کنند متافیزیسینها (عقیده مندان به جهان ماوراي طبیعت)
اصولاً علل مادي را منکرند و یا هر چیز را که علل طبیعی آن بر آنها مخفی باشد، معلول
علل غیر مادي می دانند، لذا با پیشرفت علوم طبیعی و کشف رازهاي عالم ماده، عقیده آنها
نسبت به مبدأ، دچار تزلزل خواهد شد. ولی آنهایی که با عقاید و افکار فلاسفۀ الهی سر
و کار دارند بر این تصور باطل لبخند می زنند، زیرا وجود علل مادي نه تنها مورد انکار
خداپرستان جهان نیست، بلکه شالوده و اساس عقاید آنها را تشکیل میدهد، زیرا همانطور
که دیدیم آنها به وسیله همین نظم مخصوص و روابط موجود در میان علل مادي، و قوانین ثابتی
که در میان آنها حکمفرماست، وجود آفریدگار جهان را اثبات می کنند. و علیرغم خیالات و
تبلیغات سوء، ماديها هر چه علوم طبیعی ترقی کند و دقایق عالم ماده یکی پس از دیگري کشف
شود، استحکام این بناي روحانی بیشتر می گردد و هر روز صفوف تازه اي بر صفوف خداپرستان
جهان افزوده می شود، و عقیده به عالم ماوراي طبیعت مورد استقبال بیشتري از طرف دانشمندان
و علماي طبیعی قرار می گیرد! این آقایان گمان می کنند با این تهمتها می توانند بر شکست
واقعی خود سرپوش نهند، و با اینگونه صحنه سازيها، خداپرستی را از علوم جدا کرده و نقطه
مقابل آن جلوه دهند و جوانان ساده لوح را به سوي خود بکشانند. هر وقت هم می بینند کار
دارد به رسوایی می کشد کارهاي ابلهانه یک مشت روحانی نمایان خرافی و پیروان دروغی مسیح
را عنوان کرده و جنایات و رفتار جاهلانه و غیر خدا پسندانه اي که آنها در قرون وسطی
مرتکب شدند از قبیل تشکیل «محکمه تفتیش عقاید » و مبارزه با هرگونه ترقی علمی، به
رخ ما می کشند، غافل از اینکه کارهاي این جمعیّت خرافی را به حساب مذهب و خداگذاردن
به همان اندازه غلط است که کسی بخواهد انکار علل مادي را وسیله اثبات پروردگار جهان
قرار دهد! همانطور که سابقاً عرض کردم با کشف اسرار عالم ماده به آسانی می توانیم دلایل
توحید را از هر گوشه و کنار جمع آوري کنیم ولی چیزي را که لازم به تذکر می دانم این است
که به فرض اینکه ما بتوانیم با زحمت زیاد بعضی از این موارد را به تصادف نسبت دهیم
ولی با ضمیمه کردن موارد مختلف به یکدیگر جاي هیچگونه احتمال تصادف و اتفاق باقی نمی ماند،
با جرأت می توان گفت مسأله وجود عالم ماوراي ماده به اندازه اي روشن می شود که با محسوسات
برابري خواهد کرد. این مطلب را با یک فرمول ریاضی غیر قابل انکار می توان مدلل ساخت.(آیت الله مکارم شیرازی، فیلسوف نماها، ص109-108)
3. این دیدگاه مصداق مغالطۀ پهلوان پنبه است. اینکه به جای بررسی ادلۀ طرف مقابل برای ادعایش، نظر
او را به یک دیدگاه فاقد دلیل و صرفا روان شناختی فرو بکاهیم، نادرست است.
4. از سوی دیگر این دیدگاه، مغالطۀ وجه و
کنه است. اینکه در ظاهر انسان خود را عالم خیلی امور نمی داند و حتی موهومات و خرافات
خود را نیز مستند به خدا می داند و بعد از علم به اسباب واقعی اش، آنرا از خداوند دور
می کند، بدان معنا نیست که واقعیت خداوند نیز همین جنبه روانی است و واقعیت ندارد. برای
بررسی صحت و سقم ادعای دینداران و خداباوران باید ادله آنها را دید نه ظاهر امر و جنبه
روانی آنرا.
5. همچنین مغالطۀ تعمیم ناروا در ورای این ادعاست. اینکه برخی انسانها
و در برخی زمانها، تنها به اندازه ای خدا را قبول دارند که جهل داشته باشند و هرچه
به علمشان اضافه شود از ایمانشان کاسته می شود، نادرست است.
6. بحث خدای حفره ها، بزرگترین دروغ تاریخ است. چون وجود خداوند همیشه در طول
تاریخ بر اساس دلایل عقلی معتبر اثبات شده است، و نه بر اساس نبودنِ توضیحی مناسب برای برخی مسائل. دلایلی که برای خدا اقامه می شوند، ربطی به پر کردن حفره ها ندارند، بلکه
براهین کاملا فلسفی هستند که
از بررسی هستی جهان به وجود این حقیقت پی می برند که باید خدایی باشد. خدا تنها توضیح است، راه دیگری برای توجیه عالم نیست. پس اعتقاد به خدا، به این دلیل نیست که ما نمی توانیم برخی مسائل را توضیح دهیم، بلکه به این خاطر است که اگر خدا را نپذیریم، این مسائل قابل توضیح نیستند.