‏نمایش پست‌ها با برچسب بیخدایی منفی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب بیخدایی منفی. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۵ مهر ۲۰, سه‌شنبه

اژدها در گاراژ من





  بیخدایانِ منفی، اصرار دارند که وقتی دلیلی بر وجود خدا نداشته باشیم، حق داریم بگوییم خدایی در جهان نیست، ولی در مقابل ما خداباوران، معتقدیم که وقتی دلیلی بر بودن چیزی در دست نباشد، نباید بگوییم نیست، همانطور که هزار سال پیش، مردم هنوز دلیلی بر وجود ویروس نداشتند، ولی ویروسها وجود داشتند. بیخدایان سعی می کنند با تمثیلهایی نشان بدهند که نیافتن دلیلی برای وجود خدا، دلیل بر نبودن اوست. تمثیل ذیل هم یکی از این تمثیلهاست:

«فرض کنید من خیلی جدی به شما بگویم: یک اژدهای آتشین‌نفس در گاراژ خانه ام زندگی می‌کند، فرض کنید من یک فرد بالغ و دوست عزیز شما هستم و من با تمام وجودم باور دارم که چنین اژدهایی در گاراژ من وجود دارد.من سعی می کنم شما را هم متقاعد کنم تا اون چیزی رو که من باور دارم، شما هم باور کنید.

شما درباره ی من چه فکری  می کنید؟ لابد من خیالاتی شده ام یا به اصطلاح توهم زده ام! چرا؟ چون شما می دانید اژدها خیالی است، البته اژدها یک موجود افسانه ای هست، مهم نیست چقدر من به شما اصرار کنم  شما نمی خواهید باور کنید که اژدها واقعی است، پرواز می کند و نفس آتشین دارد. چون شما دوست من هستید ممکنه سعی کنید به من بفهمانید که من دچار توهم شده ام. شما که لحن جدی مرا می‌بینید حتماً می‌خواهید بروید به پارکینگ و درستی یا نادرستی ادعای مرا شخصاً بسنجید. قرن‌هاست داستان‌هایی از انواع و اقسام اژدهاهای مختلف دهان به دهان می‌گردد، ولی خوب، تاکنون هیچ شاهد و مدرک قاطع و محکمی مبنی بر وجود چنین جانوارانی ارائه نشده است. بنابراین، چه فرصتی از این بهتر که اکنون بروید و با چشم خودتان یکی از آنها را ببینید!

به من می‌گویید: نشانم بده!

من هم شما را به پارکینگ خودم می‌برم.

داخل پارکینگ را که نگاه می‌کنید، یک نردبان، چند قوطی‌ خالی رنگ و یک سه‌چرخه‌ی کهنه را می‌بینید، ولی از اژدها خبری نیست.

می‌پرسید: پس اژدها کجاست؟

دستم را در هوا تکانی می‌دهم و می‌گویم: ایناهاش، همینجاست. راستش فراموش کردم بگویم که این اژدها نامریی است!

پیشنهاد می‌کنید که روی کف پارکینگ آرد بپاشیم تا اثر پاهای اژدها را موقع حرکت ببینیم.

می‌گویم: فکر خوبی است، ولی حقیقت این است که این اژدها اصلاً روی زمین راه نمی‌رود، توی هوا حرکت می‌کند!

بعد شما دستگاه حسگر مادون قرمزی را می‌آورید تا گرمای آتشی را که از دهان اژدها بیرون می‌آید ردیابی و آشکار کنید.

می‌گویم: فکر جالبی است، ولی آتش نامریی این اژدها، فاقد گرماست!

با اسپری رنگ‌پاش، به اطراف رنگ می‌پاشید تا اژدها را قابل رویت کنید.

می‌گویم: این هم فکر خوبی است، ولی راستش، این اژدها فاقد جسم است، یعنی، بدنی ندارد که رنگ روی آن بماند

به همین ترتیب، هر روش «فیزیکی» را که برای اثبات وجود اژدها پیشنهاد می‌کنید، با توضیح «مخصوصی» که می‌دهم، رد می‌کنم و نشان می‌دهم که چرا کارایی ندارد.

حالا لحظه‌ای به این فکر کنید که اژدهای نامریی، فاقد جسم و شناور در هوایی که از دهانش آتش بدون گرما بیرون می‌ریزد چه فرقی با اژدهای ناموجود می‌تواند داشته باشد؟! سوالاتی که شما از من پرسیدید کاملا منطقی بود، و من هم به همه انها پاسخ دادم. در این وضعیت من شگفت زده شدم که چرا شما چیزی که من می بینم رو نمی بینید و شما شگفت زده شدید که چطور من کاملا دیوانه شدم.»




نقد و بررسی

1. این بیان، مشخص نمی کند که در چه صورتی انسان باید بگوید نمی دانم. چه شرایطی باید وجود داشته باشد که بتوان انسان را ندانمگرا دانست؟ آیا ما همیشه از بودن یا نبودن هر چیزی اطلاع داریم؟ هیچ چیزی نیست که نتوانیم با قطعیت بگوییم هست یا نیست؟ مثلاً آیا ما مطمئن هستیم که در سایر سیارات موجودات دیگری زندگی می کنند یا نه؟ اینکه به خاطر شرایط موضوع متافیزیکی لاینتاهی که با آن سروکار داریم، مدعی شویم که فقط با دلیل عقلی میتوان به جنگ ادله اثباتی رقیب رفت، آیا خواسته نادرستی است؟ اگر ما این روش شناسی تحقیق را رعایت نکنیم و مبنای تمثیل اژدهای درون گاراژ و استنتاجی که از آن می شود را بپذیریم، در هیچ علمی نمیتوان به سرانجام رسید. یک فیلسوف هم می تواند با ادله متافیزیکی یک ادعای تجربی را رد کند، در مقابل انکار روش شناسی عالم فیزیکی ایا نمیتوان همین سخن را گفت. پس نکته اول اینکه روش شناسی در تحقیق را باید رعایت کرد، نتیجۀ تمثیل «اژدها در گاراژ من» به دنبال آن است، روشناسی در تحقیق را رعایت نمی کند.

2. ادعای فیلسوف در مقابل نقضهایی که میشود، مانند آنچه در این تمثیل از طرف مدعی وجود اژدهای می بینیم، فرار از بحث و فرار رو به جلو نیست؛ بلکه موضوع، موضوعی است که به چنگ تجربه در نمی آید.

3. این شیوۀ سه گانه در برخورد با هر مسئله و موضوعی [یعنی اینکه یا "می دانم هست" یا "می دانم نیست" و یا ن"می دانم که هست یا نیست"] یک شیوۀ منطقی و همگانی در تمام علوم است. در هر مسئله ای، یا ما دلیل کافی به نفع یا علیه یک مدعا داریم یا نداریم. اگر داریم که هیچ و اگر نداریم، حق اظهار نظر قطعی به نفع یا علیه نداریم، و باید بگوییم نمی دانم. اینکه وقتی ما با تمام ابزارهای موجود به بررسی وجود آن بپردازیم و به نتیجه نرسیم، دلیل منطقی بر این نمی شود که بگوییم نیست. اگر انسانی هزار سال پیش با تمام ابزارهای موجود در آن عصر، سعی در بررسی وجود یا عدم وجود ویروسها می کرد، هیچ چیزی نمی یافت، ولی ویروسها وجود داشتند؛ پس منطقی این بود که او بگوید نمی دانم ویروسی هست یا نیست.

4. البته اکثر عوام الناس وقتی دلیلی به نفع چیزی پیدا نمی کنند، می گویند نیست، ولی این روش فلاسفه نیست، و روش فلاسفه همان است که در بالا گفتیم. به قول ابن سینا: «در بقعه امکانش قرار می دهم تا زمانی که دلیلی بر بطلانش نیابم؛ البته قبولش هم نمی کنم تا دلیل بر اثباتش نداشته باشم.» ولی اکثر مردم در چنین شرایطی می گویند این اژدها دروغ و افسانه است، چون اکثر مردم تعقل نمی کنند. ما چکار به اکثرمردم داریم؟ ما مثلاً می گوییم که اکثر مردم بهداشت رو رعایت نمی کنند، پس رعایت بهداشت توجیهی نداره؟ ما باید ببینیم صحیح چیست، نه اینکه اکثر مردم چگونه می اندیشند.

5. موضوع وجود اژدها یک امر حسی است و با موضوع خدا که با حواس پنجگانه قابل درک نیست، بلکه با عقل و دل درک می شود، متفاوت است. در واقع بحث دیدن اژدها است و به طور طبیعی هر مقدار که حیطه وجودی آن محدود می شود، برای کسی که به وجودش یقین ندارد، احتمال عدمش قوی تر می شود، ولی برای کسی که یقین به وجودش ندارد منتفی شدن چند حالت، دلیل بر عدم نیست. چنین کسی می تواند بگوید من نمی دانم و نمی تواند بگوید اصلا وجود ندارد؟ البته این بحثها همه اش مربوط به بحث اژدهای این تمثیل است. بحث وجود خداوند موضوع حسی نیست که بگوییم برخی انسانها می بینند و برخی نمی بینند، تا کسی که دیده بگوید هست و کسی که ندیده نگوید هست. بحث وجود خدا، یک ادراک عقلی که همه از آن برخوردارند. اگر برخی معتقد هستند که تا چیزی حس نشود، وجودش ثابت هم نمی شود، خب این بحث مبنایی است و "خود ویرانگر". خود این حرفی که این افراد می زنند، آیا خودش حسی است؟ یعنی اینها با حسّشان فهمیده اند که هرچیزی که حسی نباشد، قابل اثبات نیست؟

6. این مواردی که در این تمثیل می بینیم، با بحث بیخدایی منفی فرق دارد، زیرا در بیخدایی منفی، صحبت از این است که برای خدا دلیلی نداشته باشیم، ولی در این تمثیل برای نبودن اژدها دلیل داریم. توضیحات این تمثیل از اژدها خودش دلیلی می شود برای نبودن آن، اینجا ما بی دلیل نیستیم. چطور می شود یک اژدها که موجودی فاقد جسم است و بدنی ندارد و در نتیجه مجرد از مکان است، محدود به فضای داخل گاراژ باشد؟ در مورد خدا ما نمی توانیم قائل به رویت شویم، وگرنه آن خدایی که دیده شود، خدای حقیقی نیست، زیرا خدای حقیقی مجرد و غیرمادی است؛ لذا ندیدن آن دلیلی برنبودن نمی شود، ولی در مورد اشیاء مادی مثل اژدها، قابل رویت نبودن آن دلیل بر نبودن می شود. پس این تمثیل اساساً با صورت مسئلۀ بحث ما با بیخدایان تفاوت اساسی دارد. پس اگر کسی بپرسد: «اژدهای نامریی، فاقد جسم و شناور در هوایی که از دهانش آتش بدون گرما بیرون می‌ریزد چه فرقی با اژدهای ناموجود می‌تواند داشته باشد؟» پاسخش این است که فرقی ندارند، زیرا ما برای نبودن این اژدهای نامرئی نیز دلیل داریم؛ ولی خدایی که دلیلی بر وجودش نداریم، با خدایانی که ناموجود هستند، تفاوت دارد، زیرا ما اگر برای بودن این خدا دلیل نداشته باشیم، برای نبودنش نیز دلیلی نداریم.


۱۳۹۵ شهریور ۲۰, شنبه

هیولای اسپاگتی پرنده




  ویکی‌پدیا: هیولای اسپاگتی پرنده (به انگلیسی: Flying Spaghetti Monster) یا به‌اختصار FSM یک خدای تقلیدی است که توسط بابی هندرسن در سال ۲۰۰۵ در اعتراض به تصمیم ایالت کانزاس مبنی بر آموزش طراحی هوشمند در کنار نظریه تکامل یا فرگشت ساخته شد. در یک نامه سرگشاده روی وب‌گاهش، هندرسون ادعا کرد که به یک موجود خارق‌العاده شبیه اسپاگتی با گلوله‌های گوشتی به نام هیولای اسپاگتی پرنده اعتقاد دارد و درخواست کرد پاستافاریانیسم در کلاس‌های آموزشی تدریس شود. هندرسن در نامه سرگشاده خود، با اشاره به این نکته که او به موجودی مافوق طبیعی با ظاهری شبیه اسپاگتی و کوفته قلقلی ایمان دارد، تصمیم انجمن امور آموزشی ایالت کانزاس را به گونه‌ای طنز آمیز به باد انتقاد گرفت. او با توضیح این نکته که در نظریه طراحی هوشمند، طراح هوشمند می‌تواند هر چیز قابل تصوری باشد، به معرفی طراح هوشمند خود که همان هیولای اسپاگتی پرنده است پرداخت. او در نامه خود نوشت: «من و بسیاری دیگر در سراسر دنیا به‌شدت معتقد به آفرینش جهان توسط هیولای اسپاگتی پرنده هستیم. او کسی است که هر آن چه ما می‌بینیم و حس می‌کنیم را آفریده است. ما معتقدیم که شواهد بسیار فراوان علمی که اشاره به فرایند فرگشت دارند تنها به دلیل تصادف وجود دارند و هیولای اسپاگتی پرنده همگی این شواهد را به وجود آورده است.» وی سپس به گونه‌ای طنزآمیز به توضیح برخی مشکلات علمی بر پایه دیدگاه پاستافاریانیسم می‌پردازد. برای نمونه او نتایج تحقیقات علمی درباره تعیین سن اجسام بر پایه نیمه عمر کربن رادیواکتیو را به دلیل دخالت و دست کاری مستقیم هیولای اسپاگتی می‌داند. هیولای پرنده می‌خواهد با دست کاری نتایج به وسیله زواید رشته رشته خود، سن زمین را بیش از آن چه که هست نشان دهد (هجو معتقدان به آفرینش اخیر جهان). وی گرم شدن تدریجی زمین را از سال ۱۸۰۰ میلادی به بعد در ارتباط مستقیم با کاهش همزمان تعداد دزدان دریایی دانسته‌است و برای آن که به آن ظاهری علمی دهد، در نامه‌اش آن را به صورت یک نمودار نمایش داده است. او سرانجام پیشنهاد می‌دهد که یک سوم زمان کلاس‌های علوم به آموزش طراحی هوشمند، یک سوم به پاستافاریانیسم و یک سوم باقی‌مانده به گمانه‌های منطقی بر پایه مدارک قابل ارزیابی فراوان علمی اختصاص یابد. براساس این باور دلیل کاستی‌های جهان مست بودن هیولای اسپاگتی پرنده در هنگام آفرینش بوده‌است. همچنین تمامی شواهد مربوط به فرگشت به عمد توسط هیولا در زمین قرار داده شده‌است تا بدین وسیله ایمان پاستافاریان‌ها سنجیده شود. پاستافاریان‌ها معتقدند که در بهشت آتشفشانی از آبجو و همچنین کارخانه‌ای برای تولید رقاصان برهنه وجود دارد. جهنم نیز از دیدگاه آن‌ها درست مانند بهشت است با این تفاوت که رقاصان برهنه در آن جا بیماری مقاربتی دارند. بر اساس باور پاستافاریان‌ها، دزدان دریایی از آن روی که نخستین پاستافاریان‌ها بوده‌اند، موجودات بسیار با احترام و آسمانی هستند. آن‌ها دزدان دریایی قدیم را افرادی صلح جو می‌دانند که آب نبات میان کودکان تقسیم می‌کرده‌اند و باور شایع نسبت به دزدان دریایی مبنی بر دزد و فراری بودن آن‌ها را دسیسه روحانیون مسیحی قرون وسطی و هاراکریشنا می‌دانند. هندرسن با بحث درباره ارتباط مستقیم گرم شدن زمین، وقوع زلزله، طوفان و سایر بلایای طبیعی با کاهش تعداد دزدان دریایی در سال‌های گذشته، در واقع به نشان دادن این نکته که «همبستگی دو چیز دلیل علت و معلول بودنشان نیست» می‌پردازد. در سال ۲۰۰۸ و همزمان با افزایش فعالیت دزدان دریایی در خلیج عدن، هندرسن به شکلی طنز گونه برای اثبات ادعای خود به این نکته که سومالی به دلیل داشتن بیشترین دزدان دریایی در میان سایر کشورها، کمترین میزان انتشار کربن را دارد اشاره می‌کند. ریچارد داوکینز در این باره می‌نویسد: «کسی که می‌گوید من می‌خواهم به خدا، هیولای اسپاگتی پرنده، جن و پری یا هر چیز دیگری از این دست اعتقاد داشته باشم، بار اثبات مدعای خود را به دوش می‌کشد. این وظیفه ما نیست تا آن را رد کنیم.»


نقد و بررسی


1. این سخن داوکینز که اثبات به عهدۀ مدعی است، مورد قبول ما نیز هست، ولی باید توجه کرد که وقتی ادعا به صورت «خدا وجود ندارد»، «جن وجود ندارد»، «هیولای اسپاگتی پرنده وجود ندارد» و مانند این مطرح می شود، همچنان اثبات به عهدۀ مدعی است. اگر موضع بیخدایان این بود که نمی دانیم خدایی هست یا نه، آنها ادعایی نداشتند که اثباتش به عهدۀ آنها باشد، ولی وقتی مدعی می شوند که «خدا وجود ندارد»، آنگاه اثبات این ادعا به عهدۀ خودشان خواهد بود. ما نمی گوییم کسی بدون دلیل به خدا اعتقاد پیدا کند، بلکه می گوییم انکار وجود خدا نیز، مثل اثبات وجود خدا، نیاز به اثبات دارد.


2. این ادعا و باور که خدا به صورت موردی، در نظم جهان دخالت می کند و در مسائل جزئی دست می برد، اصلاً اعتقاد ما نیست، و ما معتقدیم که خداوند نظم جهان را به شکلی از ابتدا طراحی کرده است که تمامی این جزئیات را داشته باشد، و او مستقیماً با جهان مادی تعامل نمی کند، بلکه با واسطه جهان را مدیریت می نماید و این مدیریت هم، هرگز به صورت برهم زدن نظم جهان و اختلال در اختیار بشر نیست، لذا حتی معجزات انبیاء و یا عذابی که بر قومی فاسد نازل گشته است نیز، چیزی برخلاف نظم جهان یا اختیار بشر در خود ندارد، ولی ممکن است شناخت ما از نظم جهان یا بحث جبر و اختیار محدود باشد و برخی قوانین آفرینش را نشناسیم، چنانکه بسیاری از این قوانین که امروز در کتابهای درسی دبستان تدریس می شوند، تا چند قرن قبل، برای بشر ناشناخته بودند. پس روشن است که این فرمایش جناب هندرسن که ما معتقدیم که شواهد بسیار فراوان علمی که اشاره به فرایند فرگشت(تکامل) دارند، تنها به دلیل تصادف وجود دارند و هیولای اسپاگتی پرنده همگی این شواهد را به وجود آورده است، و اینکه ایشان نتایج تحقیقات علمی دربارۀ تعیین سن اجسام بر پایه نیمه عمر کربن رادیواکتیو را به دلیل دخالت و دستکاری مستقیم هیولای اسپاگتی می‌داند و می گوید هیولای پرنده می‌خواهد با دست کاری نتایج به وسیله زواید رشته رشته خود، سن زمین را بیش از آن چه که هست نشان دهد، اصلاً ربطی به نگرش فلسفی ما ندارد.


3. اینکه ایشان، گرم شدن تدریجی زمین را از سال ۱۸۰۰ میلادی به بعد در ارتباط مستقیم با کاهش همزمان تعداد دزدان دریایی دانسته‌است و برای آن که به آن ظاهری علمی دهد، در نامه‌اش آن را به صورت یک نمودار نمایش داده است، ربطی به استدلال ما دینداران ندارد. اگر ما روزی ادعاهای بدون سند و دلیل را عنوان کردیم و از دیگران خواستیم مثل ما فکر کنند، آنگاه چنین ادعایی از سوی ایشان می توانست، پاسخی نقضی باشد، ولی ما برای تک تک ادعاهای خود دلیل و شاهد داریم، و اگر برخی تجربه گرا هستند، ما علیه همین تجربه گرایی آنها نیز دلیل اقامه می کنیم. پس ادعای بدون دلیل و بر اساس و نمودار جعلی که جناب هندرسن پیرامون تأثیر کاهش تعداد دزدان دریایی بر افزایش تدریجی گرمای زمین ارائه کرده اند، ربطی به باورهای دینی ما ندارد.


4. چنانکه در بالا، به نقل از ویکی پدیا نقل کردیم، براساس این باور دلیل کاستی‌های جهان مست بودن هیولای اسپاگتی پرنده در هنگام آفرینش بوده است! اینجا دو مسئله حائز اهمیت است:

  اول اینکه ما خداباوران، هرگز "کاستیهای جهان" را به خدا نسبت نمی دهیم، بلکه می گوییم: جهان ماده، اسیر تصادم و تزاحم است و خواص ماده باعث می شود که حوادثی مثل سیل و زلزله رخ بدهند، و به هر حال، این جهان فعلی، بهترین حالت ممکنی بوده است که با رعایت تمام جوانب و با توجه به خواص ماده، قابل آفرینش بوده است؛ ما هرگز نمی گوییم خدا دچار چیزی چون مستی شده و نتوانسته است چیزها را درست بیافریند! ایشان با بیان چنین توضیحی برای کاستیهای جهان، هیچ مطلبی را علیه خداباوری ما اقامه ننموده است، بلکه با این سخن، غیرمنطقی بودنِ پاستافاریانیسمی که می خواهد جایگزین دین کند، آشکار می گردد.

  دوم اینکه ایشان مدعی بودند که هیولای اسپاگتی پرنده، آفرینندۀ جهان هستند و اینجا ادعا کرده اند که هیولای اسپاگتی پرنده، مست شده و با کاستی آفریده است، و عجیب اینکه بعدها هم که مستی از سرش پریده است، اقدام به اصلاح کاستیها ننموده است؛ اینجا روشن است که هیولای اسپاگتی پرنده، نمی تواند با مفهوم والایی چون خدا مقایسه شود، زیرا عقل خدا، هرگز زایل نمی شود، و هیچ چیز نمی تواند بر عقل خدا غلبه کند و خدا را اسیر مستی نماید، پس روشن است که هیولای اسپاگتی پرنده، حتی با تبیینات خود جناب هندرسن، به تناقض آشکاری خواهد رسید که با جایگزین خدا بودنش، سازگاری ندارد.


5. همچنین این فرمایش ایشان که تمامی شواهد مربوط به فرگشت به عمد توسط هیولا در زمین قرار داده شده‌است تا بدین وسیله ایمان پاستافاریان‌ها سنجیده شود، نه تنها ارتباطی به عقاید دینی ما ندارد، بلکه برعکس ما معتقد هستیم که دین خدا با حقایق عالم سازگار بوده، و هیچ تناقضی با آن ندارد، در واقع برخلاف کمال خداست که شواهدی برخلاف واقع را برای امتحان کردن ما در جهان قرار بدهد، زیرا ما با کمک شواهد و قرائن دیگری، به وجود خود او و پیامبریِ پیامبرانش پی می بریم. اینجا نیز یک بُعد دیگر از غیرمنطقی بودنِ پاستافاریانیسمی که ایشان می خواهد جایگزین دین کند، آشکار می شود.


6. و اما فرمایشات جناب هندرسن در مورد بهشت و جهنم که می فرمایند: در بهشت آتشفشانی از آبجو و همچنین کارخانه‌ای برای تولید رقاصان برهنه وجود دارد و جهنم نیز درست مانند بهشت است با این تفاوت که رقاصان برهنه در آن جا بیماری مقاربتی دارند، مشتی ادعای بی اساس است. ما وجود خدا و پیامبری پیامبرش را ثابت می کنیم و بر اساس حق بودن سخن پیامبر، به حقیقی بودنِ توصیف پیامبر از بهشت و جهنم پی می بریم؛ جناب هندرسن، برای اثبات وجود چنین بهشت و چنین جهنمی، چه چیزی بیشتر از ادعا دارند؟ آیا چون ادعاهای ایشان در مورد بهشت و جهنم، بی اساس و بی سند است، باور ما نیز باید بی اساس و بی سند، محسوب گردد؟


7.  اما ادعاهای جناب هندرسن در مورد دزدان دریایی مبنی بر اینکه نخستین پاستافاریان‌ها بوده‌اند، موجودات بسیار با احترام و آسمانی هستند، افرادی صلح جو بوده اند که آب نبات میان کودکان تقسیم می‌کرده‌اند و باور شایع نسبت به دزدان دریایی مبنی بر دزد و فراری بودن آن‌ها را دسیسه روحانیون مسیحی قرون وسطی و هاراکریشناست، گذشته از اینکه ادعاهای بی اساس هستند، ربطی نیز به استدلالهای دینداران ندارند. آیا ایشان گمان برده اند که ما باورهایمان را در مورد مؤمنین و شهدای دینمان بر اساس ادعاهایی مشابه که هیچ سندی ندارد، به دست آورده ایم؟ ما پایبندِ نگاه عُقلایی به تاریخ هستیم، و نیک بودنِ مردان خدا، به خوبی در تاریخ بازتاب یافته است. ما اگر هم روزی بگوییم باورهای موجود علیه برخی از مؤمنین با دسیسۀ گروهی از دشمنانشان شایع شده است، این سخن را بر اساس اسناد و شواهد آشکار تاریخی مطرح می کنید و نه با صرف ادعا. اتفاقاً برعکس تصور جناب هندرسن، با مطالعۀ دقیق و موشکافانۀ تاریخ، خواهیم دانست که همیشه تاریخ به نیکو بودنِ مؤمنین شهادت داده است. اتفاقاً این همفکرانِ جناب هندرسن هستند که برای نپذیرفتن و تحریف گزارشهای تاریخی، دست به اقدامات عجیبی چون بیان فرمایشات فوق می زنند!


8. ایشان با بحث درباره ارتباط مستقیم گرم شدن زمین، وقوع زلزله، طوفان و سایر بلایای طبیعی با کاهش تعداد دزدان دریایی در سال‌های گذشته، در واقع به نشان دادن این نکته که «همبستگی دو چیز دلیل علت و معلول بودنشان نیست» می‌پردازد! بله این فرمایش در مورد این نوع خاص از همبستگی بین دو چیز درست است، ولی چه ربطی به اصل علیت و خداباوری و دینداری ما دارد؟! ارتباط علت و معلول با یکدیگر خیلی فراتر از یک همبستگی ساده است، علت بر معلول تقدم رتبی دارد، یعنی تا علت نباشد، معلول نیز نخواهد بود. مبنای ما برای اینکه یک چیز علت چیز دیگر است، صرف هبستگی نیست، بلکه این است که تا علت نباشد، معلول تحقق نخواهد یافت. وقتی رابطۀ دو چیز رابطۀ علت و معلول است که یکی به طور کامل به دیگری وابستگی داشته باشد و به تعبیر دقیقتر، وجود یکی وابسته و متوقف بر وجود دیگری باشد. حال اگر کسی بتواند دلیل معقول و منطقی بیاورد که اگر از تعداد دزدان دریایی کاسته نشود، گرم شدن زمین و وقوع زلزله و طوفان و سایر بلایای طبیعی افزایش نخواهند یافت، می توانیم بپذیریم که این دو مسئله به صورت علت و معلول با یکدیگر در ارتباط هستند، ولی صرف اینکه بر اساس چند تجربۀ محدود، کاهش یک چیز با افزایش چیز دیگر همزمان بوده است، دلیل بر این نخواهد بود که اولی بر دومی تأثیر مستقیم دارد؛ در واقع، این همزمانی می تواند کاملاً اتفاقی باشد. ما هیچیک از باورهای دینی خود را، بر اساس چنین هبستگیها و تغییرات همزمانی، به دست نیاورده ایم. البته علیت یک قضیه اولی است که بداهتش نیاز به اثبات ندارد؛ ولی این مسئله که هندرسن مطرح کرده است، یک مسئلۀ تجربی، بوده، و مسئلۀ تجربی هم همانطوری که می دانیم نیاز به اثبات و انکار تجربی دارد.


9. در مورد خدا ما قطعا دلیلی بر نبودنش نداریم، بلکه دلایل مختلفی بر بودنِ خدا داریم که ممکن است برخی از این ادله را قطعی ندانیم، ولی دلایل محکم و قطعی نیز بر وجود خدا داریم. در مورد هیولای اسپاگتی پرنده، هم کسی که بگوید "وجود ندارد، زیرا دلیلی بر وجودش نیست"، اشتباه می کند؛ باید بگوید دلیلی بر بودن اون نیست، هر مقدار شواهد نبودن را اضافه کند، فرض نبودن آن افزایش پیدا می کند، اما به نفی آن نمی رسد، مگر اینکه دلیلی قطعی بر نبودنش پیدا شود. البته باید توجه داشت که خدای ادیان واقعیت دارد، و ادله و براهینی برای اثباتش وجود دارد، اما هیولای اسپاگتی پرنده هیچ دلیل عقلی بر وجودش نداریم و طنزی بیش نیست. اثبات خدا با تجربه نیست، بلکه با عقل و دلیل عقلی است، پس انکار خدا نیز باید با همان روش باشد؛ اما هیولای اسپاگتی پرنده، اثباتش با تجربه و از طرف کسانی است که تجربه گرا هستند. پس اثبات و ابطالش نیاز به دلیل تجربی دارد. در دین قرار نیست ادعای تجربی بشود؛ اگر در قرآن یک دلیل تجربی آمده بود، به بررسی آن می پرداختیم، ولی علوم تجربی ادعای تجربی بودن را دارند. قرار نیست از کسی که ادعای نادرست بودن مسائل متافیزیکی را دارد، ادعای متافیزیکی را بپذیریم.


10. نقص دیدگاه هندرسن، از اینجا روشن می شود که ما انسانها، چه ما و چه بیخداها، دنبال این نیستیم که یک موجودی را پیدا کنیم و یا فرض کنیم، و بعد هم اتفاقات دنیا را به آن نسبت بدهیم. وقتی شما جایی نشسته اید و مثلا احساس سرما می کنید، برای علت سرما نمی توان گفت که ما صرفا دنبال این هستیم که یک چیزی را پیدا کنیم و بگوییم سرما، ناشی از این است، تا آنگاه یک نفر بگوید کولر علت سرما است، و دیگری هم بگوید مرغ همسایه علت سرما است، و نفر بعدی نیز بگوید نه چرخ عقب ماشین همسایۀ روبرویی علت سرما است؛ بلکه سرما یک واقعیت است و ما باید دنیال یک منشأ واقعی برای سرما باشیم. آفرینش و خلقت موجودات یک حقیقت و امر واقعی است و ما برای وجود اینها باید دنبال یک موجود حقیقی باشیم. موجودی که بر اساس ذات و صفاتش بتوانیم چنین کارهایی را به او نسبت بدهیم. ویژگیهایی که واجب الوجود دارد، هیچگونه محدودیتی ندارد و مثل خود ذات واجب، نامحدود و مطلق است. هیولای اسپاگتی پرنده، اگه همانطور که طرفدارانش بیان می کنند، موجودی مادی باشد، آنگاه کمترین محدودیتش، مادی بودنِ آن است. اما اگر هیچگونه محدودیتی در کار نباشد، و از همه جهت بی نیاز باشد، آنگاه این موجود همان واجب الوجود است و فقط نامش عوض شده است؛ خدا مگر غیر از این است که خالق همه چیز است و همۀ اتفاقات عالم به ارادۀ اوست؟ این حقیقت قابل انکار نیست، هر اسمی بخواهند روی او بگذارند مهم نیست، خدای ما و شما ندارد، خدا حقیقتی است که خالق عالم است و همۀ عالم به اراده او است؛ این حقیقت را ما خدا می نامیم، دیگران می گویند الله یا گاد یا تئوس یا هر اسم دیگری. نام مهم نیست، مهم این است که واجب الوجود خصوصیاتی دارد که هر موجود مورد ادعایی، اگر این خصوصیات را داشته باشد، واجب الوجود است و گرنه خیر، واجب الوجود نیست. اگر بگویند هیولای اسپاگتی پرنده، خالق جهان هست ولی واجب الوجود نیست، آنگاه بحث را می بریم بر سر اینکه اثبات کنیم این خالق نمی تواند واجب الوجود نباشد، زیرا اگر واجب الوجود نباشد، خودش مخلوق خواهد بود(که دلیل این مسئله، ذیل برهان امکان و وجوب مطرح خواهد شد) و این خلاف فرض خود آنها است که گفتند هیولای اسپاگتی پرنده، خالق همه چیز است و این یعنی خودش دیگر مخلوق نیست، چرا که اگر مخلوق باشد، خالق خواهد داشت، بنابراین فرض خالقِ همه چیز بودن غلط خواهد شد. اگر بگویند هیولای اسپاگتی پرنده واجب الجود است ولی صفات کمالی خدا را را ندارد، آنگاه برای داشتن آن کمالات محتاج غیر و در نتیجه مخلوق خواهد بود. حالا این هیولای اسپاگتی که جناب هندرسن می گویند چی است؟ چه خصوصیاتی دارد؟ آیا منطقا می توانیم موجودات عالم و آفرینش را به آن نسبت بدهیم یا مثل نسبت دادن سرما به مرغ همسایه است؟