۱۳۹۵ مهر ۲۰, سه‌شنبه

اژدها در گاراژ من





  بیخدایانِ منفی، اصرار دارند که وقتی دلیلی بر وجود خدا نداشته باشیم، حق داریم بگوییم خدایی در جهان نیست، ولی در مقابل ما خداباوران، معتقدیم که وقتی دلیلی بر بودن چیزی در دست نباشد، نباید بگوییم نیست، همانطور که هزار سال پیش، مردم هنوز دلیلی بر وجود ویروس نداشتند، ولی ویروسها وجود داشتند. بیخدایان سعی می کنند با تمثیلهایی نشان بدهند که نیافتن دلیلی برای وجود خدا، دلیل بر نبودن اوست. تمثیل ذیل هم یکی از این تمثیلهاست:

«فرض کنید من خیلی جدی به شما بگویم: یک اژدهای آتشین‌نفس در گاراژ خانه ام زندگی می‌کند، فرض کنید من یک فرد بالغ و دوست عزیز شما هستم و من با تمام وجودم باور دارم که چنین اژدهایی در گاراژ من وجود دارد.من سعی می کنم شما را هم متقاعد کنم تا اون چیزی رو که من باور دارم، شما هم باور کنید.

شما درباره ی من چه فکری  می کنید؟ لابد من خیالاتی شده ام یا به اصطلاح توهم زده ام! چرا؟ چون شما می دانید اژدها خیالی است، البته اژدها یک موجود افسانه ای هست، مهم نیست چقدر من به شما اصرار کنم  شما نمی خواهید باور کنید که اژدها واقعی است، پرواز می کند و نفس آتشین دارد. چون شما دوست من هستید ممکنه سعی کنید به من بفهمانید که من دچار توهم شده ام. شما که لحن جدی مرا می‌بینید حتماً می‌خواهید بروید به پارکینگ و درستی یا نادرستی ادعای مرا شخصاً بسنجید. قرن‌هاست داستان‌هایی از انواع و اقسام اژدهاهای مختلف دهان به دهان می‌گردد، ولی خوب، تاکنون هیچ شاهد و مدرک قاطع و محکمی مبنی بر وجود چنین جانوارانی ارائه نشده است. بنابراین، چه فرصتی از این بهتر که اکنون بروید و با چشم خودتان یکی از آنها را ببینید!

به من می‌گویید: نشانم بده!

من هم شما را به پارکینگ خودم می‌برم.

داخل پارکینگ را که نگاه می‌کنید، یک نردبان، چند قوطی‌ خالی رنگ و یک سه‌چرخه‌ی کهنه را می‌بینید، ولی از اژدها خبری نیست.

می‌پرسید: پس اژدها کجاست؟

دستم را در هوا تکانی می‌دهم و می‌گویم: ایناهاش، همینجاست. راستش فراموش کردم بگویم که این اژدها نامریی است!

پیشنهاد می‌کنید که روی کف پارکینگ آرد بپاشیم تا اثر پاهای اژدها را موقع حرکت ببینیم.

می‌گویم: فکر خوبی است، ولی حقیقت این است که این اژدها اصلاً روی زمین راه نمی‌رود، توی هوا حرکت می‌کند!

بعد شما دستگاه حسگر مادون قرمزی را می‌آورید تا گرمای آتشی را که از دهان اژدها بیرون می‌آید ردیابی و آشکار کنید.

می‌گویم: فکر جالبی است، ولی آتش نامریی این اژدها، فاقد گرماست!

با اسپری رنگ‌پاش، به اطراف رنگ می‌پاشید تا اژدها را قابل رویت کنید.

می‌گویم: این هم فکر خوبی است، ولی راستش، این اژدها فاقد جسم است، یعنی، بدنی ندارد که رنگ روی آن بماند

به همین ترتیب، هر روش «فیزیکی» را که برای اثبات وجود اژدها پیشنهاد می‌کنید، با توضیح «مخصوصی» که می‌دهم، رد می‌کنم و نشان می‌دهم که چرا کارایی ندارد.

حالا لحظه‌ای به این فکر کنید که اژدهای نامریی، فاقد جسم و شناور در هوایی که از دهانش آتش بدون گرما بیرون می‌ریزد چه فرقی با اژدهای ناموجود می‌تواند داشته باشد؟! سوالاتی که شما از من پرسیدید کاملا منطقی بود، و من هم به همه انها پاسخ دادم. در این وضعیت من شگفت زده شدم که چرا شما چیزی که من می بینم رو نمی بینید و شما شگفت زده شدید که چطور من کاملا دیوانه شدم.»




نقد و بررسی

1. این بیان، مشخص نمی کند که در چه صورتی انسان باید بگوید نمی دانم. چه شرایطی باید وجود داشته باشد که بتوان انسان را ندانمگرا دانست؟ آیا ما همیشه از بودن یا نبودن هر چیزی اطلاع داریم؟ هیچ چیزی نیست که نتوانیم با قطعیت بگوییم هست یا نیست؟ مثلاً آیا ما مطمئن هستیم که در سایر سیارات موجودات دیگری زندگی می کنند یا نه؟ اینکه به خاطر شرایط موضوع متافیزیکی لاینتاهی که با آن سروکار داریم، مدعی شویم که فقط با دلیل عقلی میتوان به جنگ ادله اثباتی رقیب رفت، آیا خواسته نادرستی است؟ اگر ما این روش شناسی تحقیق را رعایت نکنیم و مبنای تمثیل اژدهای درون گاراژ و استنتاجی که از آن می شود را بپذیریم، در هیچ علمی نمیتوان به سرانجام رسید. یک فیلسوف هم می تواند با ادله متافیزیکی یک ادعای تجربی را رد کند، در مقابل انکار روش شناسی عالم فیزیکی ایا نمیتوان همین سخن را گفت. پس نکته اول اینکه روش شناسی در تحقیق را باید رعایت کرد، نتیجۀ تمثیل «اژدها در گاراژ من» به دنبال آن است، روشناسی در تحقیق را رعایت نمی کند.

2. ادعای فیلسوف در مقابل نقضهایی که میشود، مانند آنچه در این تمثیل از طرف مدعی وجود اژدهای می بینیم، فرار از بحث و فرار رو به جلو نیست؛ بلکه موضوع، موضوعی است که به چنگ تجربه در نمی آید.

3. این شیوۀ سه گانه در برخورد با هر مسئله و موضوعی [یعنی اینکه یا "می دانم هست" یا "می دانم نیست" و یا ن"می دانم که هست یا نیست"] یک شیوۀ منطقی و همگانی در تمام علوم است. در هر مسئله ای، یا ما دلیل کافی به نفع یا علیه یک مدعا داریم یا نداریم. اگر داریم که هیچ و اگر نداریم، حق اظهار نظر قطعی به نفع یا علیه نداریم، و باید بگوییم نمی دانم. اینکه وقتی ما با تمام ابزارهای موجود به بررسی وجود آن بپردازیم و به نتیجه نرسیم، دلیل منطقی بر این نمی شود که بگوییم نیست. اگر انسانی هزار سال پیش با تمام ابزارهای موجود در آن عصر، سعی در بررسی وجود یا عدم وجود ویروسها می کرد، هیچ چیزی نمی یافت، ولی ویروسها وجود داشتند؛ پس منطقی این بود که او بگوید نمی دانم ویروسی هست یا نیست.

4. البته اکثر عوام الناس وقتی دلیلی به نفع چیزی پیدا نمی کنند، می گویند نیست، ولی این روش فلاسفه نیست، و روش فلاسفه همان است که در بالا گفتیم. به قول ابن سینا: «در بقعه امکانش قرار می دهم تا زمانی که دلیلی بر بطلانش نیابم؛ البته قبولش هم نمی کنم تا دلیل بر اثباتش نداشته باشم.» ولی اکثر مردم در چنین شرایطی می گویند این اژدها دروغ و افسانه است، چون اکثر مردم تعقل نمی کنند. ما چکار به اکثرمردم داریم؟ ما مثلاً می گوییم که اکثر مردم بهداشت رو رعایت نمی کنند، پس رعایت بهداشت توجیهی نداره؟ ما باید ببینیم صحیح چیست، نه اینکه اکثر مردم چگونه می اندیشند.

5. موضوع وجود اژدها یک امر حسی است و با موضوع خدا که با حواس پنجگانه قابل درک نیست، بلکه با عقل و دل درک می شود، متفاوت است. در واقع بحث دیدن اژدها است و به طور طبیعی هر مقدار که حیطه وجودی آن محدود می شود، برای کسی که به وجودش یقین ندارد، احتمال عدمش قوی تر می شود، ولی برای کسی که یقین به وجودش ندارد منتفی شدن چند حالت، دلیل بر عدم نیست. چنین کسی می تواند بگوید من نمی دانم و نمی تواند بگوید اصلا وجود ندارد؟ البته این بحثها همه اش مربوط به بحث اژدهای این تمثیل است. بحث وجود خداوند موضوع حسی نیست که بگوییم برخی انسانها می بینند و برخی نمی بینند، تا کسی که دیده بگوید هست و کسی که ندیده نگوید هست. بحث وجود خدا، یک ادراک عقلی که همه از آن برخوردارند. اگر برخی معتقد هستند که تا چیزی حس نشود، وجودش ثابت هم نمی شود، خب این بحث مبنایی است و "خود ویرانگر". خود این حرفی که این افراد می زنند، آیا خودش حسی است؟ یعنی اینها با حسّشان فهمیده اند که هرچیزی که حسی نباشد، قابل اثبات نیست؟

6. این مواردی که در این تمثیل می بینیم، با بحث بیخدایی منفی فرق دارد، زیرا در بیخدایی منفی، صحبت از این است که برای خدا دلیلی نداشته باشیم، ولی در این تمثیل برای نبودن اژدها دلیل داریم. توضیحات این تمثیل از اژدها خودش دلیلی می شود برای نبودن آن، اینجا ما بی دلیل نیستیم. چطور می شود یک اژدها که موجودی فاقد جسم است و بدنی ندارد و در نتیجه مجرد از مکان است، محدود به فضای داخل گاراژ باشد؟ در مورد خدا ما نمی توانیم قائل به رویت شویم، وگرنه آن خدایی که دیده شود، خدای حقیقی نیست، زیرا خدای حقیقی مجرد و غیرمادی است؛ لذا ندیدن آن دلیلی برنبودن نمی شود، ولی در مورد اشیاء مادی مثل اژدها، قابل رویت نبودن آن دلیل بر نبودن می شود. پس این تمثیل اساساً با صورت مسئلۀ بحث ما با بیخدایان تفاوت اساسی دارد. پس اگر کسی بپرسد: «اژدهای نامریی، فاقد جسم و شناور در هوایی که از دهانش آتش بدون گرما بیرون می‌ریزد چه فرقی با اژدهای ناموجود می‌تواند داشته باشد؟» پاسخش این است که فرقی ندارند، زیرا ما برای نبودن این اژدهای نامرئی نیز دلیل داریم؛ ولی خدایی که دلیلی بر وجودش نداریم، با خدایانی که ناموجود هستند، تفاوت دارد، زیرا ما اگر برای بودن این خدا دلیل نداشته باشیم، برای نبودنش نیز دلیلی نداریم.


۴ نظر:

سپیده گفت...

خیلی جالب بود . چه تایتل قشنگی انتخاب کردید .

http://khodabavar.blogspot.com/ گفت...

سلام. ممنون از لطف شما، البته عنوان «اژدها در گاراژ من» رو نویسندۀ این شبهه انتخاب کرده بود، و جالب دیدم که برای پاسخ به اون هم از همین عنوان استفاده کنم.

شهرام گفت...

1.الله خالق هستی است
2.خالق هر چیز علت فاعلی آن چیز است.
3.از 1و2 :الله علت فاعلی هستی است.
4.علت فاعلی هر چیز خارج از آن چیز قرار دارد. از احکام علل اربعه ارسطوهه،پایه فلسفه اسلامی
5.از 3و4 :الله خارج از هستی قرار دارد.
6.خارج از هستی نیستی ست.
7.از 5و6 :الله در نیستی ست.
8.نیستی نیست.
9.در چیزی که نیست،چیزی نیست!
10.از 7و8و9 : الله نیست.

وجود خدای شما موجب اجتماع نقیضین میشه.

یاسر گفت...

جناب شهرام، با درود.

در پاسخ به شبهه ای که مطرح نمودید، باید عرض کنم که ایراد اساسی این شبهه، در همان بند نخست آن است، و در واقع اسیر کلمات شده اید.


در پاسخ به این شبهه از دو نگاه کلامی، و حکمت و عرفانی می توان جواب را ارائه کرد:



پاسخ شبهه از منظر کلامی:

درست این بود که در بند 1 می نوشتید: «خدا خالق مخلوقات است.» زیرا خود خدا هم هستی دارد و مخلوق کسی نیست، لذا باید بگوییم در ابتدا، خدا هستی داشته است، و به مخلوقات هم هستی داده است. پس بند 1، باطل است.

با توجه به باطل بودن 1، بند 5 هم باطل است: خدا خارج از هستی نیست، زیرا خودش هم هستی دارد؛ بلکه حداکثر باید بگویید که خدا، خارج از مخلوقات است.

با باطل شدن بند 5، بند 7 نیز باطل است، و لذا بند 10 نیز باطل خواهد بود.



پاسخ شبهه از نظر حکمت و عرفان اسلامی:

بنده 1، باطل است، زیرا خدا خود هستی است؛ خدا وجود حقیقی است و مخلوقات تجلیات این وجود حقیقی هستند. پس باید بگوییم «خدا همان هستی است.»

مسلماً بند 3 نیز با توجه به اینکه خدا، همان هستی است، باطل است، زیرا ممکن نیست چیزی علت خودش باشد. پس خدا نیز علت فاعلی هستی نیست، بلکه خدا خودِ هستی است.

بند 4، البته خیلی بد بیان شده و در نتیجه غلط است. درست این است که بگوییم علت فاعلی، از معلول متمایز است، ولی این تمایز به معنای عدم همبستگی بین علت و معلول نیست، علت همیشه با معلول همراه است و در تار و پود آن حاضر می باشد.

بند 5، نیز با توجه به بطلان 3و4 باطل است.

بند 7 نیز به دلیل بطلان 5، باطل است.

در نتیجه 10 نیز باطل است.




پس مشخص است که وجود خدای ما، موجب هیچ اجتماع نقضینی نمی شود. البته باید به شما یادآوری کنم که خدا، علت تامّۀ مخلوقات است، و نه علت فاعلی آنها.